ماهگرد پانزدهم در کنار دریا؛
محدثه جونم: اواخر هفته یعنی 92/06/27 که شما ماه پانزدهم از زندگی قشنگ و زیبایت را به انتها رسوندی سفری 3 روزه ولی بسیار شاد و مفرح به خطه سبز شمال داشتیم با کی رفتیم؟ من و بابایی و مامانجون و شما. طی سه روزی که اونجا بودیم علاوه بر خانه آقاجون (بابای مامانجون) به اطراف هم سرزدیم. فومن و رشت و پره سر. به مزار "آقا سیدجواد" یکی از شهدایی که مردم آنجا ارادت ویژه ای به او دارند رفتیم و نذر مامانی رو به جا آوردیم. جای خوبی بود شما هم دوست داشتی. "دخترکم حرف از شهید شد در یک جمله برایت بگویم: اونها هم بچه هایی به سن الان شما داشتند و مثل من و بابایی بچه هاشونو دوست داشتند. ولی خوب با اونها خداحافظی یا به قول شما(با با ی) کردند و رفتند....